مزمور ۱۸
-۱-
ترسی که گرد هم آمد،
تا راههایمان را از هم جدا کند،
من قطعاً پیروز خواهم شد،
در حالی که بالهایم
کلمات شریعت تو هستند.
من در برابر مرگ میایستم
در سایه ترس
مبادا لطف عشق تو را از دست بدهم.
-۲-
اشعار من..
برقهای از درخشندگی،
نه برای سوزاندن،
بلکه جهان را روشن میکند،
با عطر بخور تو.
تو آنها را معطر کردی،
و با رنگهای سازگار
آنها را نقاشی کردی.
من مشتاق دیدار تو بودم
در افکارم،
تو..
که جاودانهای.
-۳-
من از نگاههای ناشنوا،
از کینهتوزی نفرتانگیز،
از دروغهایی که تختی برپا کردهاند،
از بزاق سمی،
از زبانهایی که پایههای خود را بنا میکنند،
و تهدیدهای آنها
که زهر میپاشند،
بیزارم.
۴-
من از کسی که عشقم را به او ابراز میکنم، نمیترسم
و سخنان روشنگر او را موعظه میکنم،
زیرا ایمان من با وحدت ادیان آسمانی،
و یگانگی خدا،
که با تقوا همه ما را برابر ساخت، تقویت میشود.
۵-
مرگ داستانی است
که تو پیش از من تجربه کردی
ای علی..
و قاتل را بخشیدی.
در ذهنم،
زخمهای تو را کاشتم،
و مشعلها را از حروف داستان تو روشن کردم.
من از کسی که
مرگ مرا توصیه میکرد،
به اندازه نادانی
که افکار تو را پست میکرد، نمیترسم.
**