مزمور ۲۰
-۱-
آخرین مزمور
کتابم..
با اشکهای حسرت نوشتم،
زندگیام خالی از شادی است
تا سرانجام به هم برسیم،
ای علی..
زندگیام را سرشار کن.
-۲-
مشتاق تو هستم..
دستت را به سویم دراز کن،
کمکم کن،
زخمهایم را التیام بخش،
در شب وجدت،
مرا روشن کن..
چون شمعی،
که روحم
با آن مشارکت کند.
-۳-
تمام آنچه گفتهام،
از صمیم قلب معتبر است،
بر روی
روزنامههای زندگیام حک شده،
از حروف آن
مانتیلایی بافتم،
تا گلهای
چمنزار را زینت دهم.
-۴-
به عنوان یک مسیحی،
نذر کردم که برایت آواز بخوانم،
با آهنگی معروف،
که پیش از من بسیاری آن را خواندهاند،
کلماتش
با دف،
با دست زدن
که به تو مربوط میشود،
چگونه کف دستها
آهنگی ساختند،
برای دعا به درگاه تو،
و حلقه زدن
به دور معبد چشمانت.
-۵-
من همه آنها را دوست دارم..
همه..
همه
یهودیان..
مسیحیان
و مسلمانان.
من همه آنها را صرف نظر از تفاوتهای دنیوی دوست دارم.
جلسه ما
در مکانی مشترک خواهد بود،
جایی که خدا داور خواهد بود.
ایمان من مرا برانگیخت
تا به آنها احترام بگذارم،
و به مزامیر تکیه کنم،
راضی به توزیع
آرزوها،
در میان بشریت.
**