مزمور ۶
-۱-
به من بیاموز که دشمنانم را ببخشم
آنان که با خنجری زهرآگین مرا زخمی کردند.
صدای خود را بر داراییهایم بگستران،
تا برگردم و مانند غولی سر بلند کنم.
-۲-
به من بیاموز که فروتنتر باشم.
من از خاک هستم و خواهم ماند.
بیچاره کسی که بر برادرش تکبر میکند،
و مرگ را به حساب نمیآورد.
-۳-
به من بیاموز که برای زمانم از پیش برنامهریزی کنم،
و نادیدهها را ببینم.
تا انتظاراتم را از تو بگیرم،
و مانند تو، فراتر از واقعیت سرگردان باشم.
-۴-
به من بیاموز که با خودم صادق باشم
و همچنین با همه مردم.
ای علی.. در لبه گذشتهام،
سپیدهدم را همچون مشعلی بیاویزم.
-۵-
من گم شدهام، کاملاً تنها، و نیاز دارم فریاد بزنم.
زندگی از وجود من خسته شده است،
با یادآوری آنچه بر تو گذشت
من گریه میکنم.. ساعتهای بیپایان.
-6-
من به خواندن کتابهای تو میشتابم،
آنها را به دلخواه خود تفسیر میکنم،
معنی آنها را برای دیگران توضیح میدهم..
چگونه و چرا تو مرد بزرگی بودی!
-7-
تو هدف هستی.. تنها.. تنها..
ای همدمی که در ناامیدی زندگی میکنی.
آرمانهای تو نور میآفرینند،
وای بر کسی که آن را درک نمیکند.
-8-
دستم را بگیر. صدایم گرفته است.
ای امیر مؤمنان
هر که تو را دعا کند و به تو درود فرستد،
نباید از روز داوری بترسد.
**