مزمور ۵
-۱-
مردان دین متفاوتند،
من گفتم، میگویم و تکرار میکنم،
آنها میان بشر تفرقه انداختند
و به او وعده زندگی جدیدی دادند.
-۲-
شما آرزو دارید که ما متعلق به خدا باشیم.
با خیرخواهی که در رگهای ما موج میزند،
چشمهایی که اشکهایشان را معامله میکردند
از چنین فریبی شرمنده بودند.
-۳-
شما آرزو دارید که ما خوار نشویم،
و دیوانهوار به دنبال پول نرویم.
زندگی همه رو به زوال میرود..
چیزی جز اعمال باقی نمیماند.
-۴-
برای اینکه ما را در نظر عدالت برابر کنیم،
خود را به انکار نفس مسلح کردی.
از سرعت برق لذت نبردی..
و از رویارویی با تاریکی نترسیدی.
-۵-
شما مورچه و خفاش را توصیف کردید،
توصیف خالق برای مخلوقش
شما ریاکاری را توصیف کردید که از دروغهایش امرار معاش میکند
که برای آن بازاری باز کرده است.
-6-
تو یک ملخ را با چشمانی بسیار قرمز توصیف کردی،
توصیفی که دانش علمی را به چالش میکشد.
چطور توانستی آن را در میان ازدحام جمعیت تشخیص دهی!
چطور از آن فیلم گرفتی!؟ و فیلم چطور بود!؟
-7-
تو که چشمانت جهانی را نقاشی میکردی،
که شکل آن خودش معماست.
با یک قلم موی کوچک، رنگ را به زور به کار بردی
تا افسانهها را به نامههایت اضافه کنی.
-8-
ای علی.. تو راز زمین را میدانی
و همچنین موجودات زنده آن را.
من در خوشبختی زندگی میکنم، وقتی اعتراف میکنم؛
که تو از انسان بزرگتری!!
**