مزمور ۳
-۱-
تو همراه من هستی - هر جا که میروم،
تو در ذهن من وجود داری،
در قلب و روح من ساکن هستی،
به شکل آیات مکتوب.
-۲-
تو برادری، تو پدری،
سرپرست خانوادهای که به خدا ایمان دارد.
هر بار که کم کم پیشرفت میکنیم،
تو ما را در تاریکی محافظت میکنی.
-۳-
تو در دعاهای من زندهای
برای تو زندگیام را مانند بخور سوزاندم.
هر زمان که روزی از عمرم میگذرد
در تو زندگیام به سنین بالاتر میرسد.
-۴-
چرا تو را دوست دارم؟ دوست داشتن تو شکوه است،
مرا از صدا بالاتر میبری،
با این حال، به من اجازه میدهد به جاهایی برسم،
که حتی مرگ هم نمیتواند به آن برسد.
-5-
تو جنگیدی و بر متجاوز پیروز شدی،
تا با مبارزهات ما را آرام کنی،
آنها پیامی را که تو گفتی نفهمیدند،
آنها تو را کشتند - فرزندانت را کشتند.
-6-
ای ابوحسن، پسرت مُرد!
و پسر دیگرت مرا به گریه انداخت!
سه نفر خون خود را فدا کردند،
برای کرامت حق انسانی من!
-7-
فرزندان تو قهرمانان برجستهای هستند.
پس از تو، جوانان خود را فدا کردند،
آنها آنها را کشتند. کودکان را کشتند!
خاک آنها با خون غسل تعمید داده شد.
-8-
زینب فریاد میزند.. عدالت کجاست؟
پدربزرگش.. پیامبر برگزیده،
به نام او، فرزندانش را کشتند.
جهنم برای آن قاتلان کافی نیست!
**